۱۹ آبان ۱۳۹۷ - ۱۴:۵۰
کد خبر: ۵۸۴۷۱۷

گزارش | روایت مبلغ دینی از اربعین امسال

یکی از بچه ها که سید هم بود، کنار راننده نشسته بود. عمامه اش را درآورد، راننده وقتی این حرکت را دید عکس العمل جالبی انجام داد و گفت: وقتی در تلویزیون روحانی سیدی را نشان بدهند ما حتی پایمان را هم جلوی تلویزیون دراز نمی کنیم.
عزاداری روز اربعین در کربلای معلی

به گزارش سرویس فرهنگی اجتماعی خبرگزاری رسا، بزرگترین همایش جهان به فاصله 90 کیلومتری بین دو شهر مقدس همه ساله در حال جریان است. حضور میلیون ها نفر از ملیت های مختلف با هر رنگ و نژادی، پیر و جوان و کودک و زن و مرد، با تمامی تضادهایی که در آنها ممکن است وجود داشته باشد همه تحت یک پرچم جمع می شوند.

نکته جالب تر اینکه حتی غیر مسلمانان نیز در این همایش بزرگ شرکت می کنند. به شخصی مسیحی که در راهپیمایی حضور داشت گفتند شما چرا در این پیاده روی شرکت می کنید. شما که مسلمان نیستید؟ پاسخ جالبی داد، گفت: درست است که دینمان متفاوت است اما امام حسینمان یکی است!

این نمونه ای معجزات این مسیر الهی است. نوشته زیر مشاهدات نویسنده است که به عنوان مبلغ اربعینی توفیق خدمت به زوار اباعبدالله علیه السلام یافته است.

نمای اول: در راه نجف

 حرکت از قم تا مرز مهران، با اذان صبح مصادف شد، بعد از خواندن نماز صبح به سمت مرز حرکت کردیم. پس از عبور از گیت عراق آماده برای سوار شدن به ماشین های دولتی عراقی جهت عزیمت به نجف شدیم. قصه زیبای سفر تبلیغی اربعین از اینجا شروع شد. تا بچه ها سوار ماشین شدند اولین موکب عراقی به فاصله یک کیلومتری تا خروجی گاراژ مرز برپا بود.

مرد میانسالی با پیراهن عربی از فاصله کوتاه در حال تکان دادن پرچم عراق بود که ما را به موکب خود دعوت کنند، اما راننده چون باید سریع به مقصد می رسید نتوانست بایستد. وقتی ماشین در حال حرکت نزدیک این شخص شد، یک باره پرچم را محکم به روی زمین زد و ایستاده نگه داشت! راننده هم با عذرخواهی و لبخند از کنارش عبور کرد.

مشابه این اتفاق هر چند وقت یک بار اتفاق می افتاد تا اینکه نزدیک یکی از موکب های بدریه توقف کردیم. تقریبا اولین ماشینی بودیم که در آن ساعت در موکب ایستاده بود. غرفه غذا و غرفه چای جدا بود و خادمین با خوش آمدگویی ما را دعوت می کردند.

برای صرف چای به غرفه چای رفتم، با اولین مواجهه از من پرسید: چای عراقی یا چای ایرانی! با تعجب گفتم هیچ فرقی نمی کند؛ اما به دلیل ارتباط بهتر و بیشتر با آنها چای عراقی را درخواست کردم. طعم اولین چای اربعینی کار خودش را کرد.

نماز را آنجا اقامه کردیم و به طرف نجف راه افتادیم. در مسیر برای ناهار در موکبی توقف کردیم، حضور یک مینی بوس روحانی برای ورود به موکب برای عراقی جالب بود. وقتی وارد شدیم سریعا سفره پهن کردند و غذای محلی جالبی را که تا به حال ندیده بودم آوردند.

از وصف غذا که بگذریم، نکته جالبی که توجهم را جلب کرد این بود خادمین موکب، از خودشان و جمع روحانیت سرسفره عکس می انداختند و بچه ها هم آنها را بی نصیب نمی گذاشتند و با صلوات گرفتن برای خادمین موکب، دلشان را شاد می کردند.

اسم راننده ماشین مهنّد بود. پدرش اهل کوت و مادرش اهل نجف بود و افتخار می کرد که نجفی هست. یکی از بچه ها که سید هم بود، کنار راننده در جلو نشسته بود. عمامه اش را درآورد و جلوی داشبورد گذاشت، راننده وقتی این حرکت را دید عکس العمل جالبی انجام داد!

مهنّد گفت: وقتی در تلویزیون روحانی سیدی را نشان بدهند ما حتی پایمان را هم جلوی تلویزیون دراز نمی کنیم!

ارادت عجیبی به لباس پیامبر و روحانیت به خصوص سادات داشتند. از برخی گیت ها که عبور می کردیم که حتی نیاز به گشتن کیف داشت با هلابالشیخ گفتن، ما را عبور می دادند.

نمای دوم: از نجف تا عمود 535

دیگر دیر شده بود و باید می رسیدیم و تا نجف فاصله زیاد بود. دیگر فقط برای نماز توقف کردیم و نماز را خوانده و تا ساعت 9 به نجف رسیدیم.

محل اسکانمان مزار صافی صفا در کنار صحن بزرگ حضرت فاطمه زهرا علیها السلام بود. واقعا صفای عجیبی داشت. خسته راه، بچه ها شام را خورده و به حرم مشرف شدیم.

داخل پرانتز می خواهم از حس غریبی بگویم که شاید برای شما نیز رخ داده باشد.

در مقایسه دو شهر کربلا و نجف با مکه و مدینه، نکته قابل تأملی وجود دارد. مسجد الحرام ابهت خاصی دارد که انسان را در قبضه خود در می آورد، این حس را هنگام تشرف به حرم امیرمومنان علیه السلام داشتم. حال و هوای با ابهتی که انسان را می گیرد!

مدینه شهری است که بار مظلومیت زیادی بر دوش خود حس کرده است. وقتی وارد مسجد النبی می شوی غم غربت و مظلومیت اهل بیت علیهم السلام تو را فرا می گیرد و جالب اینجاست این حس در کربلا مشهود بود. ورود به به کربلا و یادآوری مصائب آن وصف نشدنی است.

شب از حرم برگشتیم تا استراحت کنیم و صبح به طرف محل تبلیغ در طریق برویم. بعد از نماز صبح و تشرف به حرم مطهر و صرف صبحانه بچه ها آماده حرکت به طریق یا حسین علیه السلام یا همان راه نجف به کربلا شدند.

از نجف تا عمود 535 که محل تبلیغ‌مان بود خیلی فاصله ای نبود؛ اما بحث طلبگی شیرینی رخ داد که اصلا مسیر را متوجه نشدیم.

نزدیک عمود 500 به بعد، روبروی عمود 519 موکب مدعی دروغین مهدویت یعنی احمدبصری بود. موکبی که همه ساله در همین مکان و با همین شناسه فعالیت می کرد؛ اما امسال به برکت خاک کف پای زوار اربعینی و اتحاد هرچه بیشتر خدام و زوار، اتفاقی شیرین رخ داد که ان شاءالله شرح آن را خواهم داد.

نمای سوم: موکب مسلم بن عقیل علیه السلام

موکب مسلم بن عقیل علیه السلام که مشترکا با مسجد حضرت ولی عصر علیه السلام قم اداره می شد محل استقرار و تبلیغ ما بود.

کار ما پس از رسیدن و تشکیل جلسه بسیار کوتاهی همزمان با نماز ظهر آغاز شد. سیل جمعیتی که مانند یک رود در حال عبور بود واقعا دیدنی بود. موکب محل تبلیغ ما بسیار جای خاصی بود. یعنی از عمود یک تا اینجا تقریبا یک روز کامل برای پیاده روی زمان می برد و عمدتا استراحت های شبانه و صرف شام در حوالی این عمود زیاد بود. دیگر اینکه مواکب مشترک ایرانی و عراقی در حوالی موکب ما فعال بودند و آخر اینکه موکب مدعی دروغین احمدبصری هم نزدیک ما بود.

هر یک از ما وارد یک موکب می شدیم برای اقامه نماز و این حضور روحانیت در بین زوار اتفاق مبارکی بود که باعث پاسخگویی به سوالات دینی زائران می شد.

ساعت فعالیت ما از 8 صبح تا نماز ظهر و عصرها از 3 تا نماز مغرب و شب ها نیز تبلیغ عمومی بود. انصافا اگر 24 ساعته و شیفتی هم مبلغین در طریق حضور داشتند باز هم نیاز بود چون همچنان حرکت عاشقانه زائران ادامه داشت.

مشاهدات زیبا و دلنشین زیادی در این چند روز به چشم می خورد. از کودکی کالسکه سوار، حدودا دو ساله که آبنبات به دست در کنار جاده ایستاده بود و تا به طرف او رفتم انگار که می داند می خواهم از او عکس بگیرم لبخند شیرینی زد.

وقتی از او عکس گرفتم دستی به سرش کشیدم اما نکته ای غمبار در عکس دیدم که بعدا متوجه آن شدم. روی پیراهن مشکی این کودک نوشته بود "والدی المرحوم الشاب انور ابومهدی". همراه مادر و خواهرش برای پیاده روی آمده بود.

نحوه تبلیغ ما به صورت جمعی بود. در کنار اقامه نماز جماعت و سخنرانی کوتاه در مواکب، ختم قرآن کریم برای ظهور و سلامتی امام زمان(عج)، نقاشی برای کودکان، هدیه لیبل و پیکسل مذهبی ایرانی و عراقی در بین زائرین، پخش پارچه پشت کوله، مشاوره و ماساژدرمانی همه و همه از خدمت رسانی روحانیون به زوار اباعبدالله علیه السلام بود.

در این میان اتفاقات جالبی رخ می داد. عده ای از بچه ها برای ارتباط با زوار عراقی به دلیل بلد نبودن زبان محلی آنها با سختی روبه‌رو بودند، به طوری که برخی زوار عراقی برگه های قرآن را با این فکر که دعا است و یا متبرک یا هدیه است با خود می بردند و بچه ها برای جمع آوری آنها و توجیه زوار، به دنبال آنها می رفتند.

دیگر اینکه برخی فضلا در کنار مواکب عراقی به دادن چای و آب به زوار اقدام می کردند و برخی دیگر برای پخش غذای موکب خودمان کمک می کردند.

زوار از طرح های اجرا شده در موکب استقبال می کردند و با دعای خیر ما را خوشحال می کردند؛ اما در اینجا یک جمله به مسئولین فرهنگی کشور ایران و عراق باید عرض کرد که چقدر جای خالی آنها در این راهپیمایی عظیم حس می شد.

هزاران موکب، هرکدامشان ظرفیت همچنین کارهایی را داشتند. به قول یکی از مبلغان اعزامی که البته باید گفت دوستانی که اعزام شدند هرکدامشان متخصص در یک فعالیتی بودند، که می گفت اگر صد موکب به این شکل فعال می شدند کار فرهنگی خوبی در این مدت تزریق می شد.

نمای چهارم: اتفاقی شیرین

موکب احمدبصری یک تافته جدا بافته در مواکب حسینی بود. البته ما هیچ فعالیتی علیه مریدان و حتی خودش! انجام نمی دادیم اما از آن جایی که کار تبلیغی اثر خود را گذاشته بود،‌ آنها بسیار حساس شده بودند و فکر می کردند تبلیغ ما علیه فعالیت آنهاست به همین خاطر به شدت ناراحت بودند.

حتی خبری آمد که می گفتند گویا چند روحانی در موکب خرابه ای! دارند علیه سیدیمانی!! تبلیغ می کنند. ما هم فقط با یک نیشخند پاسخ می دادیم؛ اما خبری شیرین در سه روز منتهی به اربعین افتاد که کام همه را مصفا کرد.

جمعه قبل از اربعین از طرف پلیس عراق موکب احمدبصری را به علت تنشی که با موکب کناری آن که تبلیغ مهدویت می کرد رخ داد و به دستور پلیس عراق پرچم های البیعه لله آنها به دست خودشان پایین آمد.

دیگر موکب آنها نام و نشانی نداشت ولی درب آن باز و مریدانش مردم را دعوت به سید دروغین می کردند. روز شنبه با دوستان تصمیم گرفتیم سری به موکبشان بزنیم و از شیوه تبلیغیشان مطلع شویم.

روز شنبه با لباس ساده و غیرملبس تا نزدیکی موکب رفتیم ولی گویا خبری از موکب و دعوت نبود. نه چراغ ها روشن بود، نه موکب کوچک چای جلوی درب وجود داشت و نه تصاویر و بنرهای داخل موکب. پرس و جو کردیم گفتند که پلیس عراق موکب را به دلیل ایجاد تفرقه جمع آوری کرده است.

البته موکب کناری آن که تبلیغ مهدویت می کرد هم جمع شده و به چند موکب پایین تر منتقل شده است. سکوت عجیبی در جلوی موکب احمدبصری حکمفرما بود.

مردم هم دل خوشی از این موکب و تبلیغاتش نداشتند و بارها از بچه های طلبه و مبلغ، درباره این ها سوال می کردند و درخواست مقابله با این ها را داشتند؛ اما خوب اینها عددی نبودند که نیاز به مقابله مستقیم و رسمی با آنها اتفاق بیفتد.

بحمدالله صبح روز یک‌شنبه بنر نیمه رها شده کاملا پایین آمده بود و اینگونه بود که در شلوغ ترین روزهای منتهی به اربعین این موکب که سال ها در همین مکان فعال و شناخته شده بود، جمع شد.

این مسیر اتفاقات زیبا و جالب و معجزه وار زیادی دارد و زبان از بیان آن ها قاصر؛ اما تمرین رزم زیبایی برای یاری حضرت حجت(عج) است که ان شاءالله به زودی از رزمایش تبدیل به یاری امام عصر(عج) هنگام ظهور ایشان خواهد شد./829/ز۵۰۱/س

محمدمهدی مرادی

 

ارسال نظرات